حبابهای «تغییر» می ترکد؟
ا. م. شیزلی ا. م. شیزلی

اوباما کابینه ائتلافی تشکیل می دهد.

اخیرا مقاله ای با عنوان «بهار فرصت» به قلم سام وب و ترجمه مینا آگاه و توضیح کوتاه و مفید سایت«نوید نو»، در برخی سایتهای اینترنتی انتشار یافته است که اساسا، از دو جهت قابل دقت و تأمل بنظر می رسد؛ اول اینکه، مقاله با دیدی کاملا لیبرالی به مسئله انتخاب اوباما برخورد می کند. دوم اینکه؛ روحیه حاکم بر مقاله، همان روحیه خود بزرگ بینی غالب آمریکائی- ما از همه برتریم، ما از همه بهتریم، انتخاب ما، بهترین است و انتخاب ما، انتخاب همه است- نوشته شده است. توجه کنید که، سام وب، مقاله خود را با این جمله آغاز کرده است: « ادوین استانتن، وزیر جنگ خستگی ناپذیر آبراهام لینکلن، به هنگام مرگ لینکلن گفت: "او تنها متعلق به عصرما نیست." همین را نیز می توان برای این انتخابات گفت: این انتخابات هم تنها متعلق به دوران ما نیست» و با این جملات ادامه می دهد:« من به پیشنهاداتی که می گویند درک و شوق خود را از این حادثه پنهان و وانمود کنیم انگار اتفاق مهمی نیفتاده است، شدیدا بدبین هستم».

انتشار این مقاله و برخی موضع گیریهای عجولانه نسبت به انتخاب اوباما و تعبیر و تفسیر شعار «تغییر» وی، مرا بر آن داشت تا در حد توان و آگاهی، این موضوع را که فکر می کنم اساسا، آمریکائیها، درست در شرایطی که فشار بحران مالی- اقتصادی هر روز بیشتر از روز پیش گلوی مردم جهان را می فشارد، عمدا به موضوع روز همه تبدیل کرده اند، بار دیگر مورد بازبینی قرار دهم.  

بسیاری از مردم جهان، که از دخالتها، خیره سریها، تجاوزات و ستمگریهای دولت آمریکا به تنگ آمده اند، با اعلام پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در روز چهارم نوامبر سال جاری،  با هل-هله و شادی، این انتخاب را جشن گرفتند. زیرا، اوباما، با شعار «تغییر»، وارد کارزار انتخاباتی شد و با آن نیز کلید کاخ سفید را بدست آورد.

بعلل متعدد، درک عمومی از مفهوم «تغییر»، البته که متفاوت بود و هر کسی به میل و آرزوی خویش و تحت تأثیر عوامل مختلف، آن را تعبیر و تفسیر می کرد. در مجموع، همه آنهائی که انتخاب اوباما از سوی «نخبگان» آمریکا را جشن گرفتند، به سه گروه می توان تقسیم کرد:

گروه اول، کسانی هستند که، منافع آنها با سیاستهای اقتصادی- اجتماعی امپریالیسم پیوند خورده است. اینها، سیاستهای فعلی آمریکا را تحریک آمیز ارزیابی نموده و آن را موجب تشدید نفرت جهانی نسبت به این کشور و بیداری مردم می شناسند. از این رو و بدرستی، شعار «تغییر» اوباما را مناسب ترین و مقبول ترین شیوه برای ادامه سیاستهای آمریکا در شرایط کنونی می دانند. هدف این دسته از بزرگنمائی رنگ پوست و تبار آفریقائی اوباما، تحریک احساسات مخالفان نژادپرستی، احساس همدردی با مردم ستمدیده آفریقا و نهایتا، عوامفریبی است. رفتار آنها، روانشناسانه و متکی بر ساده لوحی و خوشباوری حاکم بر جوامع انسانی است. آنها درک میکنند که امپریالیسم نمیتواند تا ابد با توسل به نیروی نظامی، اشغالگری و کودتاهای نظامی، به غارت و چپاول ثروتهای مردم جهان ادامه دهد و بعد از جنگهای طولانی، برای تجدید قوا، تنفسی نیز لازم است. آنها واقع بینانی هستند که با درس آموزی از نتایج فاجعه بار لشکرکشی ها و جنگ افروزیهای دائمی آمریکا، بویژه در شرایطی که امروز در باتلاق عراق و افغانستان بدام افتاده است، برای تداوم حضور امپریالیسم آمریکا در کشورهای مختلف جهان، کاربست شیوه های ملایم تر را ضروری می دانند.

گروه دوم؛ شکاکان و متوهمان از اینجا رانده – از آنجا مانده ای هستند که، هنوز از مجموعه فکری- نظری منسجمی برخوردار نیستند. نظرات آنها تحت تأثیر یک اظهار نظر معمولی یک مقام سیاسی، از این سو به آن سو می شود. درک و شناخت این دسته از امپریالیسم آمریکا، تاریخ و سیاستهای آن، یا بسیار ناچیز و ناقص است و یا در حد همان تاریخ ساختگی و جعلی است که سیاست گذاران و تاریخ نگاران دولت آمریکا تنظیم کرده اند. آنها، در عین حال که در مقابل تصویر مریم مقدس زانو می زنند، به امید کرامت احتمالی، شمعی هم به «شیطان» نظر می کنند. آنها، در عالم خیال خود، تصور می کنند، که با تعویض یک رئیس جمهور، ماهیت امپریالیسم آمریکا تغییر خواهد یافت و جهان امن تر خواهد شد و...

گروه سوم؛ ساده لوحان و خوشباورانی هستند که، بسان دسته مرغان، توبه روباه را باور نموده، تخیلات و تصورات ذهن خویش را، واقعیتهای محقق می پندارند. تعبیر این گروه از «تغییر»، عمدتا ناشی از تأثیر روانی ضعف و ناتوانی خلقها و دولتها در مقابله با زورگوئیها، لشکرکشیها و غارتگریهای دولت آمریکا می باشد. این گروه، با سیاستهای هژمونیستی و برتری طلبانه، تشنج آفرینانه و جنگ افروزانه آمریکا مخالفند ولی، اقتدار و برتری نظامی آن را لایزال و شکست ناپذیر تصور می کنند. در نتیجه، در کمال ساده لوحی و ضعیف شماری توده ها، تنها به تغییر از «بالا» دل می بندند. اینها، شکست و یا نافرجام ماندن بسیاری از کودتاهای آمریکائی و شکستهای مفتضحانه نظامی این کشور را یا کلا فراموش می کنند و یا مورد توجه قرار نمی دهند.

و بالاخره، علاوه بر سه گروه ذوق زده فوق، گروه دیگری؛ که نویسنده این سطور نیز خود را در ردیف آنان می داند، عمدتا، شامل توده های میلیونی خلق و شخصیتها، احزاب و سازمانهای سیاسی بودند که با پرهیز از هر گونه پیشداوری مبتنی بر حدس و احتمالات، و با در نظر داشتن سرشت، ماهیت و ساختار سیاسی و اجتماعی، نظامی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا، پیش از برآوردن خروش شادی قبل از موقع، عمل ناکرده اوباما را نه تحسین کردند نه تقبیح، آینده و عمل را معیار داروی قرار دادند. این دسته بر خلاف سام وب و یگران، انتخاب اوباما را «یک پیروزی تاریخی و شگفت انگیز»تلقی ننموده و آن را انتخابی عجیب و غیرعادی نیز نمی شمارند. بویژه، اینکه، اگر توجه داشته باشیم، سام وب، بهتر از هر کس دیگری می داند که طبق قانون اساسی آمریکا، رئیس جمهور نه با رأی مستقیم مردم، بلکه، بر اساس رأی نخبگان، یعنی با رأی صاحبان و مدیران شرکتها و کمپانیهای فراملیتی، اسلحه سازی، بازارهای بورس و سرمایه های مالی و... انتخاب می شود و حتما فراموش هم نکرده است که، جرج بوش، با پنج میلیون رأی کمتر از تعداد آراء جان کری به دوره دوم ریاست جمهوری «انتخاب» شد. بنابراین، تأکید بر « رکورد تعداد رای دهنده گان» و « پیروزی درایت مردم آمریکا »(مقاله سام وب)، چیزی جز خود فریبی و فریب افکار عمومی نیست.

روشن است که انتخاب اوباما، نتیجه ائتلاف اجباری دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا بود، نه آنطور که سام وب می نویسد: «نتایج این انتخابات حاصل همگرائی چندین عامل بود. پیش از همه، جو سیاسی برای جمهوریخواهان کشنده بود». این انتخاب، در زیر فشارهای ناشی از شکست سیاستهای مالی، سیاسی، نظامی آمریکا و تحت فشار نفرت فزاینده جهانی نسبت به رفتارهای این کشور روی داد. سام وب بسیار خوب می داند که، چه تعداد از جمهوریخواهان به اوباما رأی دادند. در اینجا لازم است این نکته را نیز به رفیق سام وب یادآوری کنم که، انتخاب اوباما، نمی تواند دلیلی بر«تجدید نظر در مورد سراب بودن سراب و فریب بودن دموکراسی جوامع سرمایه داری»باشد. زیرا خود بورژوازی، ماهیت آنتی دموکراتیک و ضد بشری خویش را در عمل، از تشدید استثمار کارگران و زحمتکشان گرفته تا گسترش بیکاری، خانه بدوشی و فقر وفاقه عمومی، از تولید و بکارگیری جنگ افزارهای کشتار جمعی گرفته تا جنگهای جهانی و منطقه ای دائمی، از ویتنام و هندوچین گرفته تا یوگسلاوی و افغانستان، از عراق و لبنان و فلسطین تا سراسر آفریقا و آمریکای لاتین، از دیکتاتوری سرمایه در آمریکا و اروپا گرفته تا گوشه گوشه جهان، از اشغال، ویرانی و تاراج کشورها گرفته تا تروریسم دولتی آمریکا، از زندانهای علنی و مخفی گرفته تا شنودهای تلفنی و کنترل مکاتبات الکترونیکی و پستی، از سر به نیست کردن فردی و جمعی مخالفان گرفته تا دخالتهای دائمی در امور داخلی دیگر کشورها و کودتاهای متعدد نظامی و غیره، به اثبات رسانده است. این را هم اضافه کنم که حتما، رفیق سام وب از این خبر بی خبر نیست که آمریکا در اوایل همین ما دسامبر، زرادخانه تسلیحاتی خود را با سلاح جدیدی تکمیل کرد. این سلاح کروی شکل است و بطور خودکار، به ارتفاع چند متر از زمین بلند می شود و در هر ثانیه صدها تیر، در تمام جهات کره شلیک می کند. در اینجا، بخودی- خود این سئوال مطرح می شود که، جواب دموکراسی سرمایه داری به این سلاح ضدبشری، چیست؟

گذشته از آنچه گفته شد، به حکم واقع بینی، هیچگاه نباید به شعار«تغییر» اوباما بی توجه بود. از هم اکنون، با اینکه زمان زیادی از انتخاب اوباما نگذشته و هنوز در کاخ سفید مستقر نشده است، می توان برخی نشانه های نامطلوب آن را مشاهده کرد. ترکیب اعضای کابینه انتخابی و برخی موضع گیریهای وی حکایت از آن دارد که، نمی توان منتظر تغییرات جدی در سیاستهای آمریکا بود. به ترکیب کابینه اوباما توجه کنید، تقریبا یک نوع کابینه ائتلافی است که در آن علاوه بر اینکه عمدتا دموکراتهای جنگ طلب عضویت دارند و رابرت گیتس وزیر جنگ بوش نیز در مقام خود ابقاء شده است، ری لحود جمهوریخواه هم به مقام وزیر راه و ترابری برگزیده شد. همچنین، کولین پاول، وزیر جارجه پیشین کابینه بوش، که نقش بسیار مهمی در حمله به عراق و اشغال این کشور ایفا کرد، بعنوان نماینده رئیس جمهور در خاور میانه تعیین گردیده است.

در رابطه با اشغال هشت ساله کشور افغانستان و ادامه آن، اوباما، موضعی سخت تر از جمهوریخواهان اتخاذ کرد. بطوریکه آمریکا در نظر دارد در همان ماههای اول ریاست جمهوری اوباما، ٣۰ هزار نیروی نظامی دیگر به این کشور اعزام دارد. در عین حال، نباید این مسئله را از نظر دور داشت که، توجه آمریکا به افغانستان، بخاطرموقعیت استراتژیک و ژئوپولیتیک مناسب این کشور بوده و دو دلیل اساسی دارد: اول؛ برای کنترل و انحصاری کردن تولید و فروش مواد مخدر در مقیاس جهانی و دوم، تبدیل این کشور به یک پایگاه دائمی برای بی ثبات کردن کشورهای عمده منطقه، یعنی؛ چین، هند، روسیه و ایران. تصور نمی کنم اوباما، بدون توجه به این مسائل، تحکیم و تقویت مواضع نیروهای آمریکائی را در افغانستان مورد تأکید قرار داده باشد.

موضع اوباما در ارتباط با ادامه اشغال عراق و خارج کردن نیروهای آمریکائی از این کشور، چندان امیدبخش نیست. بویژه اگر توجه داشته باشیم که آمریکا پیشترها نیز بدنبال راه خروج «آبرومندانه» بود و طرح بیکر– هامیلتون نیز در همین ارتباط تنظیم و ارائه شد ولی، مثل اینکه عقد قرارداد امنیتی جدید بین آمریکا و عراق، و اظهارات رابرت گتیس مبنی بر اینکه، «بعد از خروج نیروهای آمریکائی، هزاران سرباز آمریکا باز هم در عراق باقی خواهد ماند»، همه رشته ها را پنبه خواهد کرد.  ضمن اینکه، اوباما هنوز در باره زندانهای مخفی آمریکا و شرکتهای خصوصی نظامی، بویژه شرکت بلاک واتر که بیش از ٤۰ هزار نیرو در عراق دارد، سکوت کرده است. مهمترین مسئله اوباما، بستن زندان گوانتانامو است. کما اینکه جرج بوش نیز علاقمندی خود را به بستن زندان گوانتانامو اعلام کرده بود.

باراک اوباما، در رابطه با بحران مالی- اقتصادی جاری نیز، منهای یک سری اظهارات کلی و حمایت از برنامه ٧۰۰ میلیارد دلاری پولسون و برنامه ٣۰ میلیارد دلاری جرج بوش برای نجات نهنگان اتوموبیل سازی آمریکا، موضع چندان چشمگیری اتخاذ نکرده است.

برغم همه اینها، با توجه به روند حوادث و موضع گیریهای تا کنونی اوباما، می توان گفت که در دوره ریاست جمهوری وی، تغییراتی در شیوه های اعمال سلطه و نفوذ آمریکا، بی شک بوقوع خواهد پیوست. باحتمال قریب به یقین، آمریکا بعد از دهها سال جنگ و خونریزی، اشغالگری و اجرای صدها کودتای ضد ملی، برای تأمین منافع آمریکا و آمریکائیان به حساب دیگر کشورها و بقیه مردم جهان، یک دوره هم به کاربست شیوه های عوام پسندانه تر اولویت خواهد داد. به این ترتیب، حبابهای امید به «تغییر» خواهند ترکید و آنوقت می توان گفت: گروه اول، در برگزاری جشنهای پیروزی اوباما، بیش از هر گروه دیگری محق بود.

سخن آخر؛ باید به این مسئله توجه داشت که صرفنظر از آنکه در آمریکا چه «تغییر»اتی تا چه حد، روی خواهد داد، هیچ نیروئی قادر به متوقف ساختن حرکت تاریخ نیست. هر شبی آبستن سحری است و هر سحری شامی در پی خود دارد. دوران قدرقدرتی آمریکا نیز مثل همه امپراطوریها، رو به شام می رود و این کشور دیگر نمی تواند به تنهائی جهان را آنطور که ادعا می کرد، اداره کند. جهان نیازمند نظم جدیدی است که جز با تغییرات بنیادی، نمی تواند بر قرار شود.

٤/۱۰/۱٣٨٧


December 29th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی